۱۳۸۶ اسفند ۱۳, دوشنبه

همانی که می دانی و می شود آنچه می بینی

ایلیا «میم» در پاسخ به سوالاتی که در بارۀ توانایی های خارق العاده و امکان وقوع اتفاقات بزرگ در زندگی فردی (امکان معجزات در زندگی شخص) مطرح شده است ، با جملاتی از این دست جواب داده است :
«تو نامحدودی پس نامحدود ببین و نامحدود بیندیش. توان تو محدود به حدودیست که خود ساخته‏ای. حدود تو در نگاه تو است. ریگ‏وار یا اقیانوس‏وار هر دو به نگاه توست. اگر آسمان چشم تو را پر کرده باشد، تو آسمانی و اگر نگاه تو پر از غبار باشد تو غباری و آنگاه که غباری، نه آسمان می‏بینی نه آسمان‏پرستی نه آسمان هستی».
«اگر من به تو بگویم هست به تو چه می‏رسد. تو ببین، که اگر هست به تو می‏رسد و از آن برای تو می‏شود و اگر نیست چیزی از تو کم نمی‏شود جز تردید تو. تو اگر بتوانی از چشم من ببینی دیگر چه نیازی داری که از دهانم بشنوی. اگر اسرار را یافتی برای تو هست و اگر نیافتی همچنان هست لکن برای تو نیست. اگر تو بگویی که اسراری در کار نیست می‏شنوم که اسرار را با تو کاری نیست. اگر تو ندیدی، تو ندیدی نه آنکه چیزی برای دیدن نیست».
«چیزی را بپذیرید که به روح خود دریافته باشید یا به قلب بشنوید و یا به عقل ببینید. تا در درون بر شما آشکار نشده، که آن به فهم است یا به قوت ایمان یا به احاطه‏ای از بالا، چیزی را نپذیرید اما آنچه را که نمی‏دانید، انکار نکرده و درباره‏اش قضاوت نکنید».
«آنکه گوش نسپارد نمی‏شنود حتی اگر گوش کند و آنکه خیره نگاه نمی‏کند، نمی‏بیند حتی اگر توصیف کند... اگر در درون می‏بینی هست در بیرون خواهی دید که هست و اگر ببینی که نیست دیگر نیست که آنرا ببینی. اگر بگویی چیست دیگر پیدا نیست و گر دیدی که اینست، همین است آنچه برای تو هست... چیزی را که نمی‏توانی بپذیری قبول نکن ولکن انکارش نکن و آنچه پذیرفتی، خود را برای آمدنش آماده کن».
«اسرار را به قضاوت نگیر که تو را به بازی می‏گیرد و آشفته‏ات می‏کند. اسرار را به قلبت بگیر. چشم‏ات را در سینه‏ات بگشا و از پشت پلکهایت نگاه نکن که از این نگاه جز پلکهایت را نمی‏بینی و اگر می‏بینی اوهامیست بر پرده پلکهایت. اگر با قلب‏ات ببینی می‏شود آنچه می‏بینی».
«باورها بارور نمی‏شوند مگر آنکه به کشف آمیخته شوند. و تو خود را باور نکن، خود را بارور کن تا باور کردنی شوی».
«انسان همان چیزی را نمی‏داند که نخواسته بداند و همان چیزی را نمی‏تواند که ندانسته می‏تواند. آنکه می‏گوید و نمی‏داند، می‏خواهد و نمی‏تواند و آنکه می‏داند و می‏گوید، می‏تواند آنچه می‏خواهد و برای او می‏شود پیش از آنکه بخواهد».
«ما چیزی را می‏پذیریم که از قبل پذیرفته‏ایم و چیزی را می‏یابیم که قبل از این یافته بودیم و به چیزی می‏رسیم که پیش از این در جای دیگر رسیده بودیم».
«نگو نمی‏توانم بگو نمی‏دانم. آیا کاری هست که انسان نتواند؟ اگر ببینی، می‏شود. آنچه ببینی می‏توانی و آنچه نمی‏توانی همان است که نمی‏بینی. اگر تو باشی آنچه هستی، می‏توانی آنچه نمی‏توانی زیرا تا خودت نباشی هیچ چیز صدای تو را نمی‏شنود چون خودت چیزی نگفته است».
«قدرت نامحدود خداوند در اختیار تو است اگر تو در اختیار اراده خداوند باشی. اقتدار روح از آنِ انسان روح‏یافته است. با روح خداییت بگو و تحقق را بنگر».
کلام خلاق : خلاقانه بگو ؛ پس می شود
«جهان از کلمه پدید آمد و در کلمه ناپدید می‏شود. کلمه را دریاب».
«معجزات بزرگ به مدد کلمات بزرگ واقع شدند و کلمات بزرگ همچنان قادر به معجزات بزرگ‏اند. از زمانی که قادر به گفتن شدی قدرت کلمات را در زندگی‏ات بکار گرفته‏ای اما به واقع این حرفهای تو بوده که تو را به کار گرفته... حدود باطل و خودساخته با کلام بسته شده و با کلام باز می‏شود و زایل می‏گردد».
«با روح چیزها حرف بزن پس اگر به توافق رسیدی یا آنرا در تصرف داشتی به آنچه می‏گویی عمل می‏کند... به اتکاء خداوند و با یقین بگو، یقیناً می‏شود ایمانت را بکار گیر و کارت می‏گیرد... انسان وارث خداوند است. همان خدایی که می‏گوید باش و می‏شود (...) ارث خود را از خداوند زنده و حاضر دریافت کن و وعده او را بپذیر که فرمود تو را مانند خود کنم که به هر چه بگویی باش بشود».
«توان خلاقه کلام در سرّ مطلق الهی، در ناآشکاری مخفی باقی می‏ماند و سپس در سه حوزه آشکارشدنیست و آن کلام آفریننده، کلام تبدیل‏کننده و کلام تقویت‏کننده است. کلام آفریننده، کلام مادر است و برخوردار از توانایی مطلق. قادر است هیچ را به چیز تبدیل و چیز را از هیچ حاصل کند. این کلام از کلمة الله است و اختصاص به خداوند و تسلیم‏شدگان محض دارد. حتی انبیاء نیز واجد آن نبودند اما برخورداری انسانهایی گمنام و انگشت‏شمار را تاریخ در حافظه خود دارد. این مرحله کن فیکون است. مکانیزمی ندارد زیرا به حوزه تجرد محض و روح مجرد مربوط می‏شود. فرمان می‏دهد و فرمانش فی الحال واقع می‏گردد. بالاترین قدرت عالم در این نوع صوت جریان دارد و می‏توان گفت که حتی همه قدرتهای عالم در برابر آن ناچیز است زیرا همه آن قدرتها خود از کلمه الله و روح خلاقه خداوند نشأت گرفته‏اند. این افراد با قلب روح خلاقه و از ناحیه قلب آن می‏گویند و از ذات روح خلاقه که سرالاسرار است و عصاره همه اسرار مستقیماً تغذیه می‏کنند.
و دیگر کلام تبدیل‏کننده است. بکاربرندگان این کلام کیمیاگران باطنی‏اند. کسانی که می‏توانند چیزها را به چیز دیگری تبدیل کنند حتی چیزهای بظاهر کم‏ارزش را به چیزهای پرارزش. آنها قادر به ایجاد کردن یا محو کردن نیستند اما می‏توانند از آنچه هست چیز دیگری بدست آورند. کیمیاگران واقعی باطنی از ناحیه گلوی روح خلاقه می‏گویند.
و سومین قدرت یافتگان نه قادر به آفرینندگی و بوجود آوردن‏اند نه تبدیل و کیمیاگری. آنان می‏توانند کیفیت و شدت و اثرات چیزها را تغییر دهند اما نه قادر به بوجود آوردن هستند نه در تبدیل جنسی به جنس دیگر و نه در کیمیاگری توانی دارند. کلام این افراد از دهان روح خلاقه بیرون می‏آید».
«... کسی که در همسویی با حرکت کائنات می‏گوید کلام او با قدرت حرکت‏دهنده جهانها حمایت می‏شود و واقع می‏شود».
«بر اوهام نپیچ که تو را به پوچی می‏رساند. به روح خلاقه، به آسمان پرقدرت و به نور جهان‏گستر اتکا کن. به کوه اسراری خداوند پناهنده شو و دستت را گرد درخت زندگی حلقه کن اگر محل اتکای تو بزرگ باشد آنچه از تو صادر می‏شود بزرگ است و هر چه از تو بیرون می‏ریزد متناسب و مانند آن چیزیست که به آن تکیه کرده‏ای...
آنچه به تردید می‏گویی ممکن است بشود یا نشود پس یا می‏شود یا نمی‏شود این گفتنی دوگانه و به تردید آمیخته است. لکن اگر به یگانگی بگویی، یکی بگویی و از یکی بگویی کلام تو می‏شود و نشدنی در کار آن نیست زیرا یک به یگانگی منجر می‏شود و دو به دوگانگی».
«اصواتی هست که بدون آنکه معنایی ظاهری داشته باشند دارای اثراتی بزرگ است بزرگی تأثیر این اصوات به هماهنگی دگرگون‏ساز آنها مربوط می‏شود و صوتی واحد هست که به مدد آن می‏توان هر چیز را تغییر داد و به هر کاری دست زد زیرا همه اصوات از آن صوت واحد جاری می‏شوند و به آن بازمی‏گردند پس در تبعیت مطلق آن قرار دارند».
«اسم اعظم کلید درهای بسته و گشاینده قفل‏های بسته است. هر دعایی به آن مستجاب می‏شود زیرا خود عامل آفرینندگیست. آن، سرّ ارتباط با خداوند و نام سرّی اوست که به آن، خداوند فوراً پاسخ می‏دهد. اسم اعظم مادر همه اصوات است و جهانهایی که از کلمه آفریده شده‏اند در برابر آن تسخیر و تسلیم‏اند. آسمانها و زمین به آن گشوده می‏شود. گرفتن آن به شنیدن یا غیر شنیدن به باروری و زایندگی منجر می‏شود. همه قدرتهای بالا و پایین در آن جمع شده و از آن بیرون می‏ریزد».

هیچ نظری موجود نیست: