ایلیا «میم» در پاسخ به سوالاتی که در بارۀ توانایی های خارق العاده و امکان وقوع اتفاقات بزرگ در زندگی فردی (امکان معجزات در زندگی شخص) مطرح شده است ، با جملاتی از این دست جواب داده است :
«تو نامحدودی پس نامحدود ببین و نامحدود بیندیش. توان تو محدود به حدودیست که خود ساختهای. حدود تو در نگاه تو است. ریگوار یا اقیانوسوار هر دو به نگاه توست. اگر آسمان چشم تو را پر کرده باشد، تو آسمانی و اگر نگاه تو پر از غبار باشد تو غباری و آنگاه که غباری، نه آسمان میبینی نه آسمانپرستی نه آسمان هستی».
«اگر من به تو بگویم هست به تو چه میرسد. تو ببین، که اگر هست به تو میرسد و از آن برای تو میشود و اگر نیست چیزی از تو کم نمیشود جز تردید تو. تو اگر بتوانی از چشم من ببینی دیگر چه نیازی داری که از دهانم بشنوی. اگر اسرار را یافتی برای تو هست و اگر نیافتی همچنان هست لکن برای تو نیست. اگر تو بگویی که اسراری در کار نیست میشنوم که اسرار را با تو کاری نیست. اگر تو ندیدی، تو ندیدی نه آنکه چیزی برای دیدن نیست».
«چیزی را بپذیرید که به روح خود دریافته باشید یا به قلب بشنوید و یا به عقل ببینید. تا در درون بر شما آشکار نشده، که آن به فهم است یا به قوت ایمان یا به احاطهای از بالا، چیزی را نپذیرید اما آنچه را که نمیدانید، انکار نکرده و دربارهاش قضاوت نکنید».
«آنکه گوش نسپارد نمیشنود حتی اگر گوش کند و آنکه خیره نگاه نمیکند، نمیبیند حتی اگر توصیف کند... اگر در درون میبینی هست در بیرون خواهی دید که هست و اگر ببینی که نیست دیگر نیست که آنرا ببینی. اگر بگویی چیست دیگر پیدا نیست و گر دیدی که اینست، همین است آنچه برای تو هست... چیزی را که نمیتوانی بپذیری قبول نکن ولکن انکارش نکن و آنچه پذیرفتی، خود را برای آمدنش آماده کن».
«اسرار را به قضاوت نگیر که تو را به بازی میگیرد و آشفتهات میکند. اسرار را به قلبت بگیر. چشمات را در سینهات بگشا و از پشت پلکهایت نگاه نکن که از این نگاه جز پلکهایت را نمیبینی و اگر میبینی اوهامیست بر پرده پلکهایت. اگر با قلبات ببینی میشود آنچه میبینی».
«باورها بارور نمیشوند مگر آنکه به کشف آمیخته شوند. و تو خود را باور نکن، خود را بارور کن تا باور کردنی شوی».
«انسان همان چیزی را نمیداند که نخواسته بداند و همان چیزی را نمیتواند که ندانسته میتواند. آنکه میگوید و نمیداند، میخواهد و نمیتواند و آنکه میداند و میگوید، میتواند آنچه میخواهد و برای او میشود پیش از آنکه بخواهد».
«ما چیزی را میپذیریم که از قبل پذیرفتهایم و چیزی را مییابیم که قبل از این یافته بودیم و به چیزی میرسیم که پیش از این در جای دیگر رسیده بودیم».
«نگو نمیتوانم بگو نمیدانم. آیا کاری هست که انسان نتواند؟ اگر ببینی، میشود. آنچه ببینی میتوانی و آنچه نمیتوانی همان است که نمیبینی. اگر تو باشی آنچه هستی، میتوانی آنچه نمیتوانی زیرا تا خودت نباشی هیچ چیز صدای تو را نمیشنود چون خودت چیزی نگفته است».
«قدرت نامحدود خداوند در اختیار تو است اگر تو در اختیار اراده خداوند باشی. اقتدار روح از آنِ انسان روحیافته است. با روح خداییت بگو و تحقق را بنگر».
کلام خلاق : خلاقانه بگو ؛ پس می شود
«جهان از کلمه پدید آمد و در کلمه ناپدید میشود. کلمه را دریاب».
«معجزات بزرگ به مدد کلمات بزرگ واقع شدند و کلمات بزرگ همچنان قادر به معجزات بزرگاند. از زمانی که قادر به گفتن شدی قدرت کلمات را در زندگیات بکار گرفتهای اما به واقع این حرفهای تو بوده که تو را به کار گرفته... حدود باطل و خودساخته با کلام بسته شده و با کلام باز میشود و زایل میگردد».
«با روح چیزها حرف بزن پس اگر به توافق رسیدی یا آنرا در تصرف داشتی به آنچه میگویی عمل میکند... به اتکاء خداوند و با یقین بگو، یقیناً میشود ایمانت را بکار گیر و کارت میگیرد... انسان وارث خداوند است. همان خدایی که میگوید باش و میشود (...) ارث خود را از خداوند زنده و حاضر دریافت کن و وعده او را بپذیر که فرمود تو را مانند خود کنم که به هر چه بگویی باش بشود».
«توان خلاقه کلام در سرّ مطلق الهی، در ناآشکاری مخفی باقی میماند و سپس در سه حوزه آشکارشدنیست و آن کلام آفریننده، کلام تبدیلکننده و کلام تقویتکننده است. کلام آفریننده، کلام مادر است و برخوردار از توانایی مطلق. قادر است هیچ را به چیز تبدیل و چیز را از هیچ حاصل کند. این کلام از کلمة الله است و اختصاص به خداوند و تسلیمشدگان محض دارد. حتی انبیاء نیز واجد آن نبودند اما برخورداری انسانهایی گمنام و انگشتشمار را تاریخ در حافظه خود دارد. این مرحله کن فیکون است. مکانیزمی ندارد زیرا به حوزه تجرد محض و روح مجرد مربوط میشود. فرمان میدهد و فرمانش فی الحال واقع میگردد. بالاترین قدرت عالم در این نوع صوت جریان دارد و میتوان گفت که حتی همه قدرتهای عالم در برابر آن ناچیز است زیرا همه آن قدرتها خود از کلمه الله و روح خلاقه خداوند نشأت گرفتهاند. این افراد با قلب روح خلاقه و از ناحیه قلب آن میگویند و از ذات روح خلاقه که سرالاسرار است و عصاره همه اسرار مستقیماً تغذیه میکنند.
و دیگر کلام تبدیلکننده است. بکاربرندگان این کلام کیمیاگران باطنیاند. کسانی که میتوانند چیزها را به چیز دیگری تبدیل کنند حتی چیزهای بظاهر کمارزش را به چیزهای پرارزش. آنها قادر به ایجاد کردن یا محو کردن نیستند اما میتوانند از آنچه هست چیز دیگری بدست آورند. کیمیاگران واقعی باطنی از ناحیه گلوی روح خلاقه میگویند.
و سومین قدرت یافتگان نه قادر به آفرینندگی و بوجود آوردناند نه تبدیل و کیمیاگری. آنان میتوانند کیفیت و شدت و اثرات چیزها را تغییر دهند اما نه قادر به بوجود آوردن هستند نه در تبدیل جنسی به جنس دیگر و نه در کیمیاگری توانی دارند. کلام این افراد از دهان روح خلاقه بیرون میآید».
«... کسی که در همسویی با حرکت کائنات میگوید کلام او با قدرت حرکتدهنده جهانها حمایت میشود و واقع میشود».
«بر اوهام نپیچ که تو را به پوچی میرساند. به روح خلاقه، به آسمان پرقدرت و به نور جهانگستر اتکا کن. به کوه اسراری خداوند پناهنده شو و دستت را گرد درخت زندگی حلقه کن اگر محل اتکای تو بزرگ باشد آنچه از تو صادر میشود بزرگ است و هر چه از تو بیرون میریزد متناسب و مانند آن چیزیست که به آن تکیه کردهای...
آنچه به تردید میگویی ممکن است بشود یا نشود پس یا میشود یا نمیشود این گفتنی دوگانه و به تردید آمیخته است. لکن اگر به یگانگی بگویی، یکی بگویی و از یکی بگویی کلام تو میشود و نشدنی در کار آن نیست زیرا یک به یگانگی منجر میشود و دو به دوگانگی».
«اصواتی هست که بدون آنکه معنایی ظاهری داشته باشند دارای اثراتی بزرگ است بزرگی تأثیر این اصوات به هماهنگی دگرگونساز آنها مربوط میشود و صوتی واحد هست که به مدد آن میتوان هر چیز را تغییر داد و به هر کاری دست زد زیرا همه اصوات از آن صوت واحد جاری میشوند و به آن بازمیگردند پس در تبعیت مطلق آن قرار دارند».
«اسم اعظم کلید درهای بسته و گشاینده قفلهای بسته است. هر دعایی به آن مستجاب میشود زیرا خود عامل آفرینندگیست. آن، سرّ ارتباط با خداوند و نام سرّی اوست که به آن، خداوند فوراً پاسخ میدهد. اسم اعظم مادر همه اصوات است و جهانهایی که از کلمه آفریده شدهاند در برابر آن تسخیر و تسلیماند. آسمانها و زمین به آن گشوده میشود. گرفتن آن به شنیدن یا غیر شنیدن به باروری و زایندگی منجر میشود. همه قدرتهای بالا و پایین در آن جمع شده و از آن بیرون میریزد».
«تو نامحدودی پس نامحدود ببین و نامحدود بیندیش. توان تو محدود به حدودیست که خود ساختهای. حدود تو در نگاه تو است. ریگوار یا اقیانوسوار هر دو به نگاه توست. اگر آسمان چشم تو را پر کرده باشد، تو آسمانی و اگر نگاه تو پر از غبار باشد تو غباری و آنگاه که غباری، نه آسمان میبینی نه آسمانپرستی نه آسمان هستی».
«اگر من به تو بگویم هست به تو چه میرسد. تو ببین، که اگر هست به تو میرسد و از آن برای تو میشود و اگر نیست چیزی از تو کم نمیشود جز تردید تو. تو اگر بتوانی از چشم من ببینی دیگر چه نیازی داری که از دهانم بشنوی. اگر اسرار را یافتی برای تو هست و اگر نیافتی همچنان هست لکن برای تو نیست. اگر تو بگویی که اسراری در کار نیست میشنوم که اسرار را با تو کاری نیست. اگر تو ندیدی، تو ندیدی نه آنکه چیزی برای دیدن نیست».
«چیزی را بپذیرید که به روح خود دریافته باشید یا به قلب بشنوید و یا به عقل ببینید. تا در درون بر شما آشکار نشده، که آن به فهم است یا به قوت ایمان یا به احاطهای از بالا، چیزی را نپذیرید اما آنچه را که نمیدانید، انکار نکرده و دربارهاش قضاوت نکنید».
«آنکه گوش نسپارد نمیشنود حتی اگر گوش کند و آنکه خیره نگاه نمیکند، نمیبیند حتی اگر توصیف کند... اگر در درون میبینی هست در بیرون خواهی دید که هست و اگر ببینی که نیست دیگر نیست که آنرا ببینی. اگر بگویی چیست دیگر پیدا نیست و گر دیدی که اینست، همین است آنچه برای تو هست... چیزی را که نمیتوانی بپذیری قبول نکن ولکن انکارش نکن و آنچه پذیرفتی، خود را برای آمدنش آماده کن».
«اسرار را به قضاوت نگیر که تو را به بازی میگیرد و آشفتهات میکند. اسرار را به قلبت بگیر. چشمات را در سینهات بگشا و از پشت پلکهایت نگاه نکن که از این نگاه جز پلکهایت را نمیبینی و اگر میبینی اوهامیست بر پرده پلکهایت. اگر با قلبات ببینی میشود آنچه میبینی».
«باورها بارور نمیشوند مگر آنکه به کشف آمیخته شوند. و تو خود را باور نکن، خود را بارور کن تا باور کردنی شوی».
«انسان همان چیزی را نمیداند که نخواسته بداند و همان چیزی را نمیتواند که ندانسته میتواند. آنکه میگوید و نمیداند، میخواهد و نمیتواند و آنکه میداند و میگوید، میتواند آنچه میخواهد و برای او میشود پیش از آنکه بخواهد».
«ما چیزی را میپذیریم که از قبل پذیرفتهایم و چیزی را مییابیم که قبل از این یافته بودیم و به چیزی میرسیم که پیش از این در جای دیگر رسیده بودیم».
«نگو نمیتوانم بگو نمیدانم. آیا کاری هست که انسان نتواند؟ اگر ببینی، میشود. آنچه ببینی میتوانی و آنچه نمیتوانی همان است که نمیبینی. اگر تو باشی آنچه هستی، میتوانی آنچه نمیتوانی زیرا تا خودت نباشی هیچ چیز صدای تو را نمیشنود چون خودت چیزی نگفته است».
«قدرت نامحدود خداوند در اختیار تو است اگر تو در اختیار اراده خداوند باشی. اقتدار روح از آنِ انسان روحیافته است. با روح خداییت بگو و تحقق را بنگر».
کلام خلاق : خلاقانه بگو ؛ پس می شود
«جهان از کلمه پدید آمد و در کلمه ناپدید میشود. کلمه را دریاب».
«معجزات بزرگ به مدد کلمات بزرگ واقع شدند و کلمات بزرگ همچنان قادر به معجزات بزرگاند. از زمانی که قادر به گفتن شدی قدرت کلمات را در زندگیات بکار گرفتهای اما به واقع این حرفهای تو بوده که تو را به کار گرفته... حدود باطل و خودساخته با کلام بسته شده و با کلام باز میشود و زایل میگردد».
«با روح چیزها حرف بزن پس اگر به توافق رسیدی یا آنرا در تصرف داشتی به آنچه میگویی عمل میکند... به اتکاء خداوند و با یقین بگو، یقیناً میشود ایمانت را بکار گیر و کارت میگیرد... انسان وارث خداوند است. همان خدایی که میگوید باش و میشود (...) ارث خود را از خداوند زنده و حاضر دریافت کن و وعده او را بپذیر که فرمود تو را مانند خود کنم که به هر چه بگویی باش بشود».
«توان خلاقه کلام در سرّ مطلق الهی، در ناآشکاری مخفی باقی میماند و سپس در سه حوزه آشکارشدنیست و آن کلام آفریننده، کلام تبدیلکننده و کلام تقویتکننده است. کلام آفریننده، کلام مادر است و برخوردار از توانایی مطلق. قادر است هیچ را به چیز تبدیل و چیز را از هیچ حاصل کند. این کلام از کلمة الله است و اختصاص به خداوند و تسلیمشدگان محض دارد. حتی انبیاء نیز واجد آن نبودند اما برخورداری انسانهایی گمنام و انگشتشمار را تاریخ در حافظه خود دارد. این مرحله کن فیکون است. مکانیزمی ندارد زیرا به حوزه تجرد محض و روح مجرد مربوط میشود. فرمان میدهد و فرمانش فی الحال واقع میگردد. بالاترین قدرت عالم در این نوع صوت جریان دارد و میتوان گفت که حتی همه قدرتهای عالم در برابر آن ناچیز است زیرا همه آن قدرتها خود از کلمه الله و روح خلاقه خداوند نشأت گرفتهاند. این افراد با قلب روح خلاقه و از ناحیه قلب آن میگویند و از ذات روح خلاقه که سرالاسرار است و عصاره همه اسرار مستقیماً تغذیه میکنند.
و دیگر کلام تبدیلکننده است. بکاربرندگان این کلام کیمیاگران باطنیاند. کسانی که میتوانند چیزها را به چیز دیگری تبدیل کنند حتی چیزهای بظاهر کمارزش را به چیزهای پرارزش. آنها قادر به ایجاد کردن یا محو کردن نیستند اما میتوانند از آنچه هست چیز دیگری بدست آورند. کیمیاگران واقعی باطنی از ناحیه گلوی روح خلاقه میگویند.
و سومین قدرت یافتگان نه قادر به آفرینندگی و بوجود آوردناند نه تبدیل و کیمیاگری. آنان میتوانند کیفیت و شدت و اثرات چیزها را تغییر دهند اما نه قادر به بوجود آوردن هستند نه در تبدیل جنسی به جنس دیگر و نه در کیمیاگری توانی دارند. کلام این افراد از دهان روح خلاقه بیرون میآید».
«... کسی که در همسویی با حرکت کائنات میگوید کلام او با قدرت حرکتدهنده جهانها حمایت میشود و واقع میشود».
«بر اوهام نپیچ که تو را به پوچی میرساند. به روح خلاقه، به آسمان پرقدرت و به نور جهانگستر اتکا کن. به کوه اسراری خداوند پناهنده شو و دستت را گرد درخت زندگی حلقه کن اگر محل اتکای تو بزرگ باشد آنچه از تو صادر میشود بزرگ است و هر چه از تو بیرون میریزد متناسب و مانند آن چیزیست که به آن تکیه کردهای...
آنچه به تردید میگویی ممکن است بشود یا نشود پس یا میشود یا نمیشود این گفتنی دوگانه و به تردید آمیخته است. لکن اگر به یگانگی بگویی، یکی بگویی و از یکی بگویی کلام تو میشود و نشدنی در کار آن نیست زیرا یک به یگانگی منجر میشود و دو به دوگانگی».
«اصواتی هست که بدون آنکه معنایی ظاهری داشته باشند دارای اثراتی بزرگ است بزرگی تأثیر این اصوات به هماهنگی دگرگونساز آنها مربوط میشود و صوتی واحد هست که به مدد آن میتوان هر چیز را تغییر داد و به هر کاری دست زد زیرا همه اصوات از آن صوت واحد جاری میشوند و به آن بازمیگردند پس در تبعیت مطلق آن قرار دارند».
«اسم اعظم کلید درهای بسته و گشاینده قفلهای بسته است. هر دعایی به آن مستجاب میشود زیرا خود عامل آفرینندگیست. آن، سرّ ارتباط با خداوند و نام سرّی اوست که به آن، خداوند فوراً پاسخ میدهد. اسم اعظم مادر همه اصوات است و جهانهایی که از کلمه آفریده شدهاند در برابر آن تسخیر و تسلیماند. آسمانها و زمین به آن گشوده میشود. گرفتن آن به شنیدن یا غیر شنیدن به باروری و زایندگی منجر میشود. همه قدرتهای بالا و پایین در آن جمع شده و از آن بیرون میریزد».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر